سلام.
فك كنم 2هفته اي ميشه چيزي ننوشتم ولي مدام سرميزدم راستش نميدونستم حرفامو چه جوري بنويسم بخاطر همين بهتر ميدونستم اصلا ننويسمشون.
از نصفه هاي بهمن يجورايي تلافي دي درامد زيادم نه ولي خيلي بهتر از دي بود
يكشنبه قراره پيشيامونو ببرن بوشهر ايشالا كه حسابي به همشون مصخوصا سمانه و ليدا خوش بذگره
الهـــــي آميــــن...

بعدشم كه فك نكنم ديگه ببينمش تا بعـــــــ...د از عيد 
بازم به پارسال امسال خيلي بيشتر بهش وابسته شدم قبلنم كه گفتم حتي وقتيم كه پيششم دلم براش تنگ ميشه(واج آرايي"ش")
به قول زهرا پدرش بسوزه...
بعيد ميدونم سال ديگه بتونم تو اين مدرسه دووم بيارم مخصوصا جلو پنجره اصلا نميتونم جاي خاليشو ببينم... سرويس كم بود كه اينم بياد روش...
يادمه از وقتي كه سمانه ديگه با سرويس نميومد تا يه هفته ي اولش بدجوري حالم بد ميشد بعضي وقتا ميخواستم خفه بشم از بس بغض تو گلوم بود

ديگه حرفي نمونده..
چرا مونده خيلي دلم براش تنگ شده..
باي باي
نظرات شما عزیزان: